پسر ناز مامانیپسر ناز مامانی، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

پسرم دنیای من

زیباترین لحظه زندگیم...

95.4.13 یک سال و هفت ماه و نوزده روزگی کورشم،فرشته ی مهربون و دوست داشتنیه من، امروز عصر بعد از اینکه دو ساعتی کار من تو مطب دندونپزشکی طول کشید و شما و بابا یی تو اون مدت تو ماشین بازی می کردین برگشتیم خونه. وقتی خواستم لباساتو عوض کنم محکم بغلم کردی، اول فکر کردم نمی خوای لباساتو عوض کنم  ولی بعد دوباره بغلم کردی و هر بار تو چشمای من نگاه میکردی و لبخند میزدی. تو اون لحظه احساس کردم تو آسمونام و زمان ایستاده تا من این لحظه قشنگ رو تجربه کنم. مرسی که با دستای کوچولوت و چشمای معصومت زیباترین احساس دنیا رو بهم هدیه کردی. خدایا شکرت
14 تير 1395

ماجراهای 18 ماهگی...

یکی یدونه ی مامان بازم اومدم تا برات از شیرین کاریات بنویسم: مهمترین کارت تو 18 ماهگی حرف زدن بود البته قبلا هم حرف میزدی ولی این بار تعداد کلمات بیشتری و تکرار می کنی و حواست به هر جمله ای که بهت می گیم هست و سعی می کنی تکرار کنی. راستش اون موقع ها که تازه بدنیا اومدی یه بار تو یه مقاله ای خوندم که بچه ها نظم رو بین صفر تا دو سال یاد می گیرن و بعد ار این سن یاد دادن نظم وترتیب به بچه ها کار آسونی نیست.اون وقتا با خودم فکر می کردم آخه چطوری به یه بچه یه ساله باید نظم یاد بدم ولی این روزا که دقت می کنم می بینم مفهوم نظم رو درک کردی مثلا بعد از بازی با هر اسباب بازی با یاد آوری من میزاریش سر جاش و بعد میری سراغ اسباب بازی دیگه یا بعد از ...
9 تير 1395
1